آیا می دانیم که وضعیت امروز ما درست منطبق با افسانه قورباغه پخته است .
جریان از این قرار است
وقتی قورباغهای را در آب جوش قرار دهیم ، قورباغه بلافاصله برای نجات جان خودش تلاش میکند و با یک پرش ناگهانی از ظرف آب جوش بیرون میپرد.
اما اگر قورباغه را در آب سردی بگذارید که بر روی اجاق قرار دارد و در حال گرم شدن است، قورباغه احساس میکند در شرایط مناسبی قرار دارد و تلاشی برای خروج از این شرایط نمیکند. به مرور که آب گرم و گرمتر میشود، با توجه به اینکه این گرم شدن به کندی انجام میشود، قورباغه متوجه تغییرات دما نمیشود. به تدریج عضلات قورباغه در اثر گرما سست میشود و زمانی که قورباغه متوجه میشود شرایط مناسب نیست و باید از آب بیرون بپرد، دیگر توانی برای بیرون پریدن ندارد. در نهایت قورباغه داستان ما در همان آب میپزد و جانش را از دست میدهد.
داستان قورباغه پخته همانطور که اشاره شد دقیقا وضعیت اقتصادی ما را ترسیم می کند .ما را در یک دیگ انداختند و آرام آرام عادت دادند که تورم و بالا رفتن دلار و ارز و کوچک شدن سبد خانوار برایمان امری بدیهی شود.
اینکه هر روز دغدغه گذران زندگی را داشته باشیم و با کمال تاسف روزها را بشماریم تا ماه به سر آید ،و حقوقی که هر روز که نه هر لحظه کوچکتر می شود را دریافت کنیم . هر روز درگیر این امر باشیم که حقوق مان اگر تا ماه پیش کفاف دوهفته را میداد ،با بالا رفتن دلار باز کمتر خواهد شد . از طرف دیگرخدا و تمام ۱۲۴ هزار پیغمبرش را شفیع قرار دهیم که مبادا خرج اضافی مانند پر کردن دندان و غیره برایمان پیش نیاید.
در این وا نفسای اقتصادی و بدیهی شدن تورم اقتصادی ما درست مانند همان قورباغه پخته شده ایم،
چون کسی که در این شرایط قرار میگیرد، آنقدر آرام آرام اهداف و آرمانهایش را از دست میدهد و به وضع موجود عادت میکند، که خودش هم متوجه بلایی که دارد بر سرش میآید نمیشود. در این شرایط حتی اگر روزی اهداف گذشته خود را با وضع موجود مقایسه کند و بخواهد تغییری ایجاد کند هم دیگر توانی برای تغییر در خود نمیبیند.
داستان قورباغه پخته که به< سندرم قورباغه پخته > معروف است.برای معرفی یک الگوی عمومی مورد استفاده قرار میگیرد:
این داستان در ادبیات تفکر سیستمی سندرم قورباغه پخته با «کهن الگوی تنزل اهداف» معرفی میشود.
طبق این کهن الگو، افراد برای حل مسالههایشان دو راه دارند:
یک، تلاش کنند و اقداماتی برای بهتر شدن وضعشان انجام دهند تا اهدافشان را مححق کنند..
دو ، در اثر نا امیدی ، اهدافشان را کاهش دهند و به وضع موجودشان راضی شوند.
حال از انجا که تورم و بالا رفتن ارز که در تمام سطوح زندگی مارا درگیر میکند، از بعد از انقلاب امر بدیهی و روزمره زندگی ما شده است و در طی زمان هر روز با ما همراه بوده ، کاملا به آن عادت کرده ایم . ظاهرا جامعه ما درست شبیه قورباغه پخته ، به این نقطه رسیده است که ازتمام آرمان های سر داده شده همچون امنیت اقتصادی ، رفاهی ، آینده ای بهتر و اهاف عالی دست بکشد و خودش را با وضعیت موجود وفق دهد، و مرگ بیصدای خود را بپذیرد. مرگ امید ، هدف و وضع بهتر!
.