جنبش زنان در مشروطه، میتواند یک درسآموزی تاریخی برای توسعهخواهی در ایران باشد. این که چگونه برای توسعهیافتگی باید به جامعهای توسعهیافته دست یافت. به عبارت دیگر رسیدن به توسعه، بدون توانمندسازی جامعه نمیتواند پایدار باشد. از این منظر «جنبش زنان» که زیر پوست «انقلاب مشروطه» جریان داشت، موفقتر از خودِ «انقلاب مشروطه» بوده است.
زنان ایرانی به موازات انقلاب مشروطه به یکباره تبدیل به یکی از پیشروترین زنان جهان شدند. در ایرانی که پیش از آن، حقوق انسانی زنان مانند آموزش و فعالیت اقتصادی توسط جامعه مردسالار و دینی ایران از آنان سلب میشد، به یکباره شاهد تغییر بودند. مورگان شوستر، اقتصاددان و وکیلی آمریکایی بود که توسط دولت ایران به عنوان خزانهدار استخدام شد و به این ترتیب در دوران پس از مشروطه در ایران زندگی کرد، مینویسد:
«زنان ایرانی از ۱۹۰۷م. به بعد [در دوران مشروطه] با یک جهش، مترقیترین (اگر نه رادیکالترین) زنان جهان شدهاند. اگر این سخن تصورات صدها ساله را دگرگون میسازد، چه باک، زیرا حقیقت محض است.»
بررسی فعالیتهای زنان در «انقلاب مشروطه» نشان میدهد که در دل این انقلاب و به موازات آن، یک «جنبش زنان» نیز به صورت مستقل روی داده است. مساله زنان نه در اهداف انقلاب مشروطه وجود داشت و نه در نتیجهی این انقلاب حقی برای انتخابکنندگی (رایدادن) یا انتخابشوندگی (نماینده مجلس شدن) زنان به وجود آمد.
مشروطه انقلابی مردانه بود، چه از منظر کنشگران اصلی آن و چه از منظر نتیجهی مشروطه که مجلس و دولتی مردانه بود. اگر این مساله بخشی از واقعیت تاریخی باشد، اما واقعیت تاریخی دیگری نیز وجود داشت و آن «جنبش زنان» بود. برخلاف «انقلاب مشروطه» که انقلابی با هزینههای بالای اجتماعی و اقتصادی بود، و در نهایت میتوان آن را ناکام دانست؛ اما «جنبش زنان» که همزمان و به صورت موازی در حال روی دادن بود، به درجه بالایی از اهداف خود دست یافت. به عنوان نمونه یکی از آشکارترین تغییرات را میتوان در حوزه آموزش و فرهنگ به صورت کمیشده مشاهده کرد.
درسی که باید از جنبشهای زنان آموخت (به مناسبت ۸مارس)
تغییر وضعیت آموزش
تا پیش از مشروطه نه تنها مدارس دخترانه وجود ندارد، بلکه مدارس میسیونری و مدارسی که توسط خارجیها در ایران تاسیس میشدند نیز تا میانهی دوران ناصرالدینشاه از پذیرش دختران منع شده بودند. نخستین دختران ایرانی در دههی ۱۲۵۰ه.خ. (۱۸۷۰م.) به مدرسه آمریکایی پرسبیتری رفتند؛ هرچند این امر به صورت فراگیری توسط جامعهی ایرانی مورد استقبال قرار نگرفته بود. در سال ۱۲۸۲ ه.خ. (۱۹۰۳م.) «میرزا حسن رشدیه» که نخستین مدارس پسرانه مدرن ایران را با نام «مدرسه رشدیه» تاسیس کرده بود، برای تأسیس مدرسهی دخترانه تلاش کرد، ولی به علت مخالفتهای گروههای مذهبی، تنها چهار روز بعد از آغاز به کار، مدرسه بسته شد.
زنان به موازات انقلاب مشروطه، در قالب یک «جنبش زنان» به تغییر قوانین و عرفهای جامعه پرداختند. نخستین اجتماعی که در آن قطعنامهای به نام زنان تدوین و منتشر شده است، بازمیگردد به تاریخ ۲۹ دی ۱۲۸۵ه.خ. و تنها سه هفته پس از امضاء قانون اساسی مشروطه. در این اجتماع قطعنامهای در ۱۰ بند صادر شد که یکی از بندها مربوط به «تاسیس مدارس دخترانه» بود.
نخستین مدرسه دخترانه با نام «مدرسه دوشیزگان» توسط «بیبیخانم استرآبادی» در همان روزهای انتهایی سال ۱۲۸۵ه.خ. تاسیس شد. زنان در هر پیروزی مشروطهخواهان، کم یا زیاد، بخشی از خواستههای خود را پیش میبردند. آنها در ۳ سال پس از این گردهمایی زنان، در تهران بیش از ۵۰ مدرسهی دخترانه تاسیس کرده بودند. همچنین یک کنگره زنان نیز در حوزهی آموزش تشکیل شده بود.
مسالهی رشد آموزش زنان آنچنان قابل توجه است که نشریهی «تایمز» لندن در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۲۸۹ (۱۳ آگوست ۱۹۱۰) گزارشی با عنوان «آموزش زنان در ایران» منتشر میکند. سه سال بعد از این مقاله در نشریه شکوفه گزارشی از وضعیت آموزش زنان منتشر میشود که در آن ادعا میشود یکهفتم دانشآموزان تهران، دختر هستند که در بیش از ۶۳مدرسه دخترانه مشغول تحصیل هستند و شامل ۲۵۰۰ نفر میشوند. توسعهی این مدارس محدود به تهران نیست. «صدیقه دولتآبادی» که دبیر «انجمن مخدرات وطن» است، در اصفهان نخستین مدارس دخترانه را تاسیس میکند. همچنین او نخستین زنی است که پس از مشروطه بدون حجاب از خانه خارج میشود.
به همین ترتیب انجمنهای زنان در این دوره شکل میگیرند. پیش از مشروطه زنان کمترین میزان از حضور اجتماعی را داشتند. «فوران» در تشریح شرایط ایران در دورهی ناصرالدینشاه میگوید: «زنان شهروندان درجه دوم محسوب میشدند». ویژگیها گروه زنان با سایر گروههای مشروطهخواه بسیار بسیار متفاوت است. زنان پروژهی خاص خود را پیش میبردند و مشروطه تنها یک فرصت برای عرضهی تمامی آن خواستههای انباشته بود.
درسی که باید از جنبشهای زنان آموخت (به مناسبت ۸مارس)
درسآموزی
تفاوت اصلی میان «جنبش زنان» با کلیت «انقلاب مشروطه» دربردارنده ویژگیهایی است که میتواند در جنبش «زن، زندگی و آزادی» نیز مورد توجه قرار گیرد:
انقلاب مشروطه (به عنوان یک کنش سیاسی) به دنبال یک رشد سریع و راهی میانبر برای ایران بود. مردان سیاسی ایران راهحل را در تغییر ساختارهای سیاسی میدیدند. آنان سادهاندیشانه فکر میکردند که با تغییر ساختار سیاسی و با ایجاد مجلس و انتخابات و قانون میتوانند به توسعه دست یابند. مشروطهخواهان متوجه اهمیت ارزشهای زیربنایی مشروطه مانند آزادی، استقلال و عدالت نبودند، به همین دلیل نیز این ارزشها در میان گلوله و تفنگ جایی نیافت و در آخر نیز مجلس و تغییر ساختار سیاسی نیز منجر به آن ارزشها نشد.
اما زنان به جای قالبهای نهادی و سازمانی، بر ارزشهای خود مانند حق آموزش یا حق فعالیت اجتماعی و سیاسی تاکید کردند. هرچند ساختار رسمی آنان را نپذیرفت، اما آنان به نتیجه مطلوب رسیدند. آنان با تمرکز بر آموزش، ایجاد نهادهای مدنی (انجمنهای مخفی یا سری زنان) و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، خود نتیجهی همان چیزی شدند که میخواستند خلق کنند. آنان بر «توانمندسازی جامعه» بیش از «توانمندسازی دولت» تمرکز کردند. آنان انجمنها و مدارس را پیش بردند، پیش از آنکه ساختار رسمی آن را به رسمیت بشناسد. آنان خواستههای خود را مطالبه نمیکردند، بلکه آن را خلق میکردند.
جنبش زنان در مشروطه، میتواند یک درسآموزی تاریخی برای توسعهخواهی در ایران باشد. این که چگونه برای توسعهیافتگی باید به جامعهای توسعهیافته دست یافت. به عبارت دیگر رسیدن به توسعه، بدون توانمندسازی جامعه نمیتواند پایدار باشد. از این منظر «جنبش زنان» که زیر پوست «انقلاب مشروطه» جریان داشت، موفقتر از خودِ «انقلاب مشروطه» بوده است.