روایت دوم نرنیگی و مادگی در آینه خانواده
قطعاً خانواده متشکل از پدر و مادر و فرزندان، زیبا ترین موهبت خداوندی برای بشر است که بنیان آن بر پایه مهر و محبت ضامن سلامت یک جامعه و استقامت و استحکام آن جامعه خواهد بود. افرادی که در یک خانواده اشباع شده از مهر و محبت پرورش پیدا می کنند ، قطعا قادر خواهند بود همین نگاه را در مسئولیت های اجتماعی سیاسی تسری دهند .اما باید توجه داشت شکل گیری این نوع از خانواده نیازمند پیش زمینه هایی است.
عشق و محبت در خانواده بر پایه عشق متقابل والدین زمینه اشباع عاطفی فرزندان را بوجود می آورد. طبیعی است که غالب ازدواج ها بر اساس یک علاقه و بعضا نیاز شکل می گیرد اما اینکه عشق و محبت چگونه پایدار می ماندو چه عواملی موجب می شود تا یک رابطه بر اساس محبت شکل گرفته پایدار بماند ، بسیار مورد بحث بوده است و شاید عدم جامع نگری موجب شده است تا در زمانهای مختلف و از منظر جوامع مختلف حفظ محیت خانوادگی تعاریف مختلف پیدا کند. بطور مثال در تعاریف سنتی حفظ خانواده اکثرا با عبور زن از خود و وقف خود برای مرد وسپس برای فزندان تعریف می شد تا آنجا که در حرکت بسوی جامعه مدرن و تلاش برای دیده شدن زن ، گفته شد نفی کامل این وقف مطلق زنانه ، موجب فرو پاشی خانواده شده است .
اما آیا واقعا این خواسته جامعه سنتی از زن موجب می شود تا یک خانواده بر پایه محبت مستمر ادامه دهد ؟ آیا تنها شرط لازم برای داشتن یک خانواده سالم وجود زنانی است که خود هیچ نیازی ندارند و وجود آنها تنها برای خدمت رسانی به خانواده تعریف شده است ؟ یا اینکه حتی اگر این پیش فرض درست باشد ، برای آنکه زن بتواند محبت کند و درخت عشق را آبیاری کند ، آیا نباید اول با عشق و محبت تغذیه شود ؟
یک درخت هر چقدر هم مقاوم اگر آب نخورد و به آن کود داده نشود و زمین مناسب نباشد ، نمی تواند بار دهد به عبارت دیگر عبور زن از خود در جایی که فاکتور های دیگر حداقل به طور نسبی فراهم باشد امکان رشد را ایجاد می کند. گاهی حتی رشد صورت میگیرد، اما باضایعات زیاد.
در طول تاریخ و در فرهنگ های مختلف تجربه بسیاری از خانواده هایی که زن در آن از هرگونه حقوق اولیه انسانی محروم بوده است و مرد به واسطه خصلت های نرینگی ، زن را خدمتگزار خود می پنداشته و می پندارد د و هرگونه سلطه و تسلطی بر او را برخود مجاز می دانسته ، کم نبوده است و این شکل از خانواده هیچگاه نیز موجب مصونیت یک خانواده از گسیختگی روانی و کمبود های عاطفی نشده است. پس برگشت به شکل سنتی بدون الگوی اصلاح شده نمی تواند الزاما بستری برای عشق و محبت باشد ، حتی اگر زن و مرد بر پایه احترام متقابل انسانی هم اقدام به تشکیل خانواده کنند تا زمانی که نگاه به زوجیت اصلاح نشود ، یک خانواده از گسست عاطفی مصون نخواهد بود و در نتیجه بازهم این نوع از خانواده ، نمی تواند ضامن سلامت روانی افراد آن باشد.
نباید فراموش کرد تشکیل خانواده بر اساس غرایز طبیعی در همه حیوانات با حیوان ناطق مشترک است . اما برای انسان اهداف دیگری وجود داشته است ، و در حالیکه حیوانات دیگر به کمال خود رسیده اند . تنها انسان است که باید در مسیر زندگی برا ی تکامل خود تلاش کند تا به کمال خود برسد.
زوجیت برای انسان تنها قرار گرفتن جنس نر در کنار جنس ماده و ارضای غرایز و ازدیاد نسل تعریف نمی شود ، بلکه در یکی شدن مفهوم مییابد و اگر دو روح به هم پیوند نخورند، تن واحد شکل نمی گیرد. در واقع با زوجیت دو نیمه همدیگر را تکیمل میکنند و یک کل را به وجود می آورند. این شکل نخواهد گرفت مگر آنکه متوجه بود ، شأنیت انسانی هر دو جنس با عبور از خصلتهای نرینگی و مادگی و اکتساب صفات مردانگی و زنانگی شکل می گیرد.
در خصلت های نرینگی و مادگی اصل بر تأمین غرایز طبیعی است. همان طور که پیش از این اشاره شد در طبیعت این صورت از زوجیت مشابه با صورت انسانی است آنچه این دو صورت از زوجیت را با هم متمایز می کند صفات انسانی است که ضرورت اکتساب آن برای زن و مرد یکی است. صفات انسانی در واقع صفات خداوندی است که در ظرف انسان متجلی می شود و لذا مطلقاً جنسیت محور نیست به طور مثال صفت مهربانی خداوند که مرتب توسط خالق بر آن تاکید می شود هم برای زن ویژگی محسوب می شود و هم برای مرد. صفت مهربانی و عاطفه زن که در طول قرن ها موجب ریشخند جامعه نرینه بوده است، اگر تنها به جنس ماده محصور نمی شد و در قالب صفات ماده تعریف نمی شد ، میتوانست جامعه بشری را از خشونت افسار گسیخته، شهوت قدرت و جاه و مقام نجات دهد و جنس مذکر با تحصیل این صفت خداوندی که در ظرف جنس ماده متجلی شده است به مقام مردانگی ارتقا پیدا کند و پله ایی از نردبان مردانگی و تکامل را طی کند.
از طرف دیگر جنس ماده نیز اگر صفت قوی و بزرگی خداوند را در خود بپروراند و خود را کوچک ضعیف و نپندارد، هیچگاه در بزنگاه های خطرناک زندگی تن به ذلت نمی دهد و یاد میگیرد در برابر ظلم و تبعیض خود را کوچک نبیند و اجازه ندهد کرامت انسانی اش خدشه دار شود. در واقع جنس ماده نیزبا این صفت به زنانگی ارتقا پیدا می کند و پله ای از نردبان تکامل را طی می کند.
لذا در روایت سوم در مقابل روایت سنتی و مدرن، روابط و اعتقاداتی که به علت تکرار به هنجار تبدیل شده آند ، باید بازنگری شوند.
در اینجا الگویی به تصویر کشیده می شود که برای یک زندگی سالم باید انحرافاتی که در نتیجه عرفی شدن ناهنجاری ها به وجود آمده است را رها کرد و برای اینکه این رهایی شکل گیرد باید از تمامی تعلقات و عادات فاصله گرفت و انها را رها کرد ، در واقع هر آنچه رهایی را سد میکند. تعلقاتی که بعضا در وجود ما چنان نهادینه شده است که تبدیل به عادات رفتاری و باورما شده است . از تعلقات به فرهنگ سرزمینی و قومی گرفته تا ناهنجاری های روایت ها به نام مذهب و بی مذهبی ، باید همه را رها کرد تا بتوان بر اساس نگاهی نو به دوجنس و مقام انسانی ، خانواده ایی بر اساس مقام انسانی را بنیان کرد.
خانواده زمانی می تواند زمینه رشد و پیشرفت را ایجاد کند که نگاهی جدید بر مبنای صفات متعالیه خداوندی حیوان ناطق را به انسان کامل ارتقا دهد جنس مذکر و مونث با اکتساب صفات خداوندی شکل تکامل یافته از زن و مرد را به نمایش بگذارند، تا هدف خلقت در تجلی صفات خالق در ظرف انسان از اولین جامعه کوچک بشری یعنی خانواده به جامعه بزرگ بشری یعنی اجتماع راه یابد و انسان طعم مقام انسان بودن خود را بچشد و به تبع آن صلح و دوستی را جایگزین خصلتهای درندگی حیوانی کند.











