معصومه یعقوبی
پیامد هولناک قوانین سختگیرانه
از آنجا که گوهر روزمرگی از دل تجربه سر بر می آورد، لذا با دستورات قهری در حقیقت امکان تجربه از انسان ها سلب شده و ثمرات و برکات آن تحقق ناپذیر می شود. وظیفه حکمرانان نه کنترل و هدایت روزمرگی، بلکه ایجاد بستری مناسب برای کم کردن خطرات ویرانگر است.
در یادداشت قبلی با عنوان “اهمیت درک امر روزمره برای رئیس جمهور آینده” به تعریف، جایگاه و ویژگی های امر روزمره پرداخته شد. دراین یادداشت قصد دارم با علم به نگرانی های برخی از مسئولان از سیر تطور امور روزمره ی مردم به تشریح یک ویژگی مهم روزمرگی پرداخته و جایگاه حکومت هوشمند را در ارتباط با این امر تشریح کنم و پیشنهادهایی برای دولت هوشمند و ملت فرزانه ارائه دهم تا به جای نگرانی، از ظرفیت های پدیده ی روزمرگی بیشترین بهره را ببرند.
تجربه روزمره، همانطور که در یادداشت قبلی اشاره شد ضرورتی مشابه نفس کشیدن دارد که با روح و جان انسان عجین می شود. یکی از قابلیت های تجربه روزمره این است که ما را با خویشتن خویش رو به رو می کند و برداشتن نقاب های بیشمار را برای ما امکان پذیرمی سازد. لذا می توان عنوان کرد امور روزمره عنصری بنیادی در حیات انسانی است در این عرصه، آزادی انتخاب و ارتباط با درونیترین بعد شخصیت، فرصتی بینظیر برای خودشناسی، مسئولیتپذیری، حل مسئله و ارتباط با دیگران فراهم میکند. با این حال گاه این مکتب کارآزموده زیر بار تصمیمات و قوانین خفه میشود و تجربه امر روزمره را برای انسان ها دشوار می کند. تجربه روزمره پرهزینه ترین و پرثمرترین عرصه برای افراد جامعه است از سویی دیگر همین دستاورد گران، برای سازمان ها و نهادها فرصتی مغتنم شمرده می شود چرا که بی هیچ سرمایه گذاری امکان به کارگیری نیروهای دانا و توانا را فراهم می آورد. لذا در این بین حکمرانانی که به دنبال توسعه ی پایدار هستند به عنوان متولیان امور جامعه، وظیفهای خطیر بر دوش دارند: “حفظ و حراست از این مکتب”.
این یادداشت، دعوتی است برای شناخت خطرات مداخلات نابجا در آن، و اعتماد به خودساماندهی ذاتی این پدیده ی پویا و نهایتاً گوشزد کردن وظیفه ی خطیر دولت ها در قبال آن.
خودسامان دهی:
تجربیات روزمره مکانیسمهای ذاتی برای کنترل و تعدیل شخصیت انسان را در دل خود دارد، انسان از تجربیات مثبت و منفی خود میآموزد و به مرور انتخابهای خود را اصلاح میکند. انسان از تجربیات دیگران و هنجارهای اجتماعی درس میگیرد و رفتار خود را با آنها تطبیق میدهد و با افزایش سن و تجربه، انسان توانایی خود در تصمیمگیری و کنترل زندگی خود را ارتقا میدهد. از سویی دیگر انسان در تجربه ی روزمره با تمام ابعاد وجودی خود غرق می شود و برای حل مسائل آن از ظرفیت های عقل و احساس خود را در هم می آمیزد. این شیوه از حل مسئله به انسان ها حکمت، فداکاری و عدالت همدلانه را می آموزاند.
مداخلات نابجا:
به زعم کارشناسان امور روزمره، مداخلات نابجا در روزمرگی، از طریق قوانین سختگیرانه، محدودیتهای بیمورد و کنترلهای افراطی، میتواند پیامدهای ناگواری به دنبال داشته باشد که به بخش از آن اشاره می شود:
خفه شدن خلاقیت و نوآوری: آزمایش و خطا، رکن اصلی خلاقیت است. محدود کردن این فرآیند، جرقههای نوآوری را خاموش میکند.
از بین رفتن حس مسئولیت: انتخابهای آزادانه، حس مسئولیت را در افراد پرورش میدهد. سلب این آزادی، حس بیتفاوتی و اتکای به دیگران را جایگزین میکند.
جدایی از خود: ارتباط با درونیترین بعد شخصیت، از طریق تجربیات روزمره اتفاق میافتد. محدود کردن این تجربیات، انسان را از خود جدا میکند و احساس گم شدن و بیهویتی را به ارمغان میآورد.
ضعف در حل مسئله: آزمایش و خطا، کلید حل مسئله است. محدود کردن این فرآیند، توانایی افراد در حل مشکلات را به طور موثر کاهش میدهد.
افزایش اضطراب و افسردگی: احساس کنترل نداشتن بر زندگی، میتواند منجر به اضطراب و افسردگی شود.
ترویج رفتارهای غیر اخلاقی: انسان ها در صورت ورود اهرم های قدرت در امور روزمره شان برای جلب نظر و بهره مندی از امتیازهای احتمالی به رفتارهای غیر اخلاقی مثل ریاکاری، دروغ، غیبت، تهمت ، زیرآب زنی و … روی خواهند آورد.
و اما وظیفهی خطیر حاکمیت جویای توسعه پایدار:
از آنجا که گوهر روزمرگی از دل تجربه سر بر می آورد، لذا با دستورات قهری در حقیقت امکان تجربه از انسان ها سلب شده و ثمرات و برکات آن تحقق ناپذیر می شود. وظیفه حکمرانان نه کنترل و هدایت روزمرگی، بلکه ایجاد بستری مناسب برای کم کردن خطرات ویرانگر است. لذا حکمرانان دوست دار توسعه ی پایدار، بستر ساز آزادی، آموزش تفکر انتقادی و مشارکت مردم هستند. آزادی از آن بُعد که شاه کلید خلاقیت، عزت نفس و اعتماد به نفس است لذا هیچ قدرتی حق ستاندن آن را از انسان ندارد و مشارکت، ظرفیت بالقوه ای برای بهره بردن از حکمت و دانایی ملت فراهم می آورد از طریق آن فهم نیازهای واقعی و تعیین مرزهای امور روزمره ممکن می شود؛ اما آموزشِ تفکر انتقادی، اصلی ترین وظیفه حاکمیت است چرا که مردم را مجهز به اهرم های فهم عمیق تر و توانمندسازی های خودراهبر می کند تا از طریق آن، مردم در دنیای پرهیاهیوی امروز، نه تنها امکان ارزیابی های بهینه را داشته و از فرهنگ، اصالت و خودبودگی خویشتن محافظت نمایند بلکه در مسیر اعتلای آن قرار گیرند.
امید است با اتخاذ این رویکرد و با تعهد و تلاش مستمر از سوی حکمرانان و مردم، بتوانیم به جامعهای آرمانی دست پیدا کنیم که در آن با بهره گیری از قابلیت های روزمرگی به ملت – دولت قوی و دوستدار یکدیگر برسیم.